روز پنجم هیچ برنامه ای نداشتیم و تو خونه گذشت ولی یه تماس با شفق کاری کرد که ما برای روز بعد برنامه داشته باشیم.
روز ششم ما یعنی من،شهریار،پارسا و عموداور تصمیم گرفتیم به مشاهده ی بازی والیبال بریم که بین ایران و روسیه بود البته نه از راه تهیه بلیت،از راه دوست داران طبیعت،که ما بازی رو می دیدیم و در آخر آشغال هارو جمع می کردیم.اوایل خیلی خوب بود ولی وقتی رسیدیم داخل و مردمانی که مثل زامبی به صف ها حمله می کردند رو دیدیم،یه کم تعجب کردم.ردیف ما مشخص بود و کسی جز ما حق ورود نداشت به اون منطقه.قبل ورود ما میوه و چند بطری کوچیک آب و ساندویچ دست ساز برده بودیم که ماموران شریف فقط ساندویچ هارو برامون کنار گذاشتن(البته موقع جمع آوری آشغال ها انواع بتری ها و میوه هارو دیدم).اوایل خیلی سخت بود و صدا به صدا نمی رسید ولی بعدا بهتر شد.موقع بازی مردم شور و شوق زیادی داشتن و همین طور اتحاد فراوان و خوب بود و تا آخر بازی این شور و سوق پایدار بود.بدبخت روسی ها به تعداد خیلی کمی بودند و احساس بدی نسبت به این نسبت بندی پیدا کردم.وقتی ایران برد،زمین خالی شد و از کنار صندلی ها آشغال هارو در آوردیم و من یه لحظه وسوسه شدم و رفتم داخل زمین و با یکی از هنر پیشه ها هم عکس انداختم،راستی یادم رفت بگم که یوزپلنگ مشهور،چیتبال هم بود.یک اتفاق جالبی که افتاد،این بود که آقای شجاعی پارسا هم با ما اومده بود لاکپشت ها...
ادامه مطلبما را در سایت لاکپشت ها دنبال می کنید
برچسب : افتدقسمت, نویسنده : lakeirane بازدید : 190 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1396 ساعت: 16:13